- تسبیح کردن
- بپاکی یاد کردن خدای را، سبحان الله گفتن
معنی تسبیح کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هموار کردن (زمین و غیره) پهن کردن
زشت گفتن زشت شمردن بد گفتن
درست کردن، ویراستن
نگیختن، زندیدن
پرورش دادن، فرهیختن
فرهوختن پروردن فراهیختن هختن
چاره کردن
تفسیر کردن
همانند کردن چیزی را بچیزی
برابر کردن دو چیز با هم مطابق ساختن
نرخ گذاشتن تعیین بها کردن، تبدیل کردن پول کشوری بپول کشور دیگر
رام کردن مطیع کردن، مقهور کردن، بدست آوردن تصرف کردن
ثابت و استوار کردن، حکم دادن، عهد کردن پیمان کردن، مهر کردن قباله
آسان کردن سهل ساختن
برابر کردن مساوی ساختن
وا گذار کردن سپردن
آشکارگفتنمطلبی را فاش ساختن
اصلاح کردن و درست نمودن
ماژیدن شادمانی نمودن شادی کردن، گردش کردن
مایه خرمای نر را بدرخت خرمای ماده داخل کردن تا بارور گردد گشن دادن، مایه زدن واکسن زدن (برای جلوگیری از آبله و مانند آن)
اشاره کردن بسوی چیزی
بیدار کردن بیداراندن آگاهاندن، ادب کردن، گوشمالی توجیدن بیدار کردنهوشیار ساختن، آگاه کردن، گوشمال دادن مجازات کردن
استوار کردن پا برجا کردن: (مقام خود را تثبیت کرد)
Correct, Emend, Proofread
Accommodate
Surrender, Concede, Subdue
Expedite
Castigate, Chasten
исправлять , исправлять , вычитывать
размещать
уступать , подчинять , сдаваться
ускорять
наказывать
bestrafen, züchtigen